دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 342 تن. آب آنجا از رود خانه چال. محصول عمده آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان طارم بالای بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنۀ آن 342 تن. آب آنجا از رود خانه چال. محصول عمده آن غلات و پنبه و فندق و صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مِثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسانندیا نگزند یا آواز نکنند و یا بیش از حد پستان مادر نمکند. پوزبند. بتفوزبند. دهن بند. کمام: تو باک مدار که ما آن چنانکه بستان ترا سبز کردیم همه چرندگان را پوزه بند بربستیم. (از نامۀ سنائی بعمرخیام). فدام، بتفوزبند گاوان. (منتهی الارب) ، لویشه. و لبیشه
آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسانندیا نگزند یا آواز نکنند و یا بیش از حد پستان مادر نمکند. پوزبند. بتفوزبند. دهن بند. کمام: تو باک مدار که ما آن چنانکه بستان ترا سبز کردیم همه چرندگان را پوزه بند بربستیم. (از نامۀ سنائی بعمرخیام). فدام، بتفوزبند گاوان. (منتهی الارب) ، لویشه. و لبیشه
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
نوعی از گردن بند باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیوری است مر گلوی زنان را. (آنندراج) :اللط و اللطه، زه بند، ای مروارید. (مهذب الاسماء)
نوعی از گردن بند باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیوری است مر گلوی زنان را. (آنندراج) :اللط و اللطه، زه بند، ای مروارید. (مهذب الاسماء)
بند طویل صفاتی است که روده باریک را بجدار شکم وصل میکند غشائی است چین دار و ارتفاع چین ها از خط اتصال به جدار شکم بطرز جدار روده زیاد میشود به طوری که در خط اتصال 15 الی 18 سانتی متر است در صورتی که خط اتصال روده باریک معادل طول روده یعنی 5، 6 متر است. ماساریقا بند روده
بند طویل صفاتی است که روده باریک را بجدار شکم وصل میکند غشائی است چین دار و ارتفاع چین ها از خط اتصال به جدار شکم بطرز جدار روده زیاد میشود به طوری که در خط اتصال 15 الی 18 سانتی متر است در صورتی که خط اتصال روده باریک معادل طول روده یعنی 5، 6 متر است. ماساریقا بند روده
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند